هفت روز پس از تصرف بغداد توسط نیروهای نظامی "هُلاگوخان"، ایلخان مغولی ایران و قتل عام نزدیک به دو سوم ساکنان آن شهر، در سال ۶۵۶ هجری، "مستعصمبالله" آخرین خلیفه عباسی و فرزندان او با کوشش "خواجه نصیرالدین طوسی" وزیر ایرانی و کاردان خان مغول، کشته شد و خلافت عباسیان برای همیشه پایان یافت.
اما کشتن خلیفه به این سادگیها نبود. زیرا به هُلاگو گفته بودند خلیفه عباسی یک مقام کذهبی و جانشین پیغمبر اسلام است، لذا ریختن خون او مساوی با روی دادن زلزله و خشکسالی خواهد بود. هُلاگو از همین رو، چند روز در کشتن خلیفه تعلل کرده و عواقب آن را مورد بررسی قرار میداد. در این میان هرگاز از وزیر ایرانی کاردان خود خواجه نصیرالدین طوسی در این مورد پرسش میکرد، خواجه بر این خرافات میخندید و کشتن خلیفه جبّار را به هُلاگو مدام توصیه میکرد.
نهایتا خواحه نصیر که هُلاگو را در این امر مردد میدید، با ذکاوت خود پیشنهادی به خان مغول داد:
«اکر از ریختن خون خلیفه به روی زمین بیم دارید، پس او را در میان نمد بپیچید و دستور بدهید کتکش بزنند تا در همان حال مُرده و خون او نیز در نمد باقی بماند و به زمین آغشته نشود!»
ایلخان از این راهکار استقبال کرد و دستور داد مستعصم را درون نمد پیچیده و آنقدر کتک زدند تا جان از بدن او خارج شد. سپس نعشش را درون دجله انداختند!
خلفای عباسی مدتها بود که تنها مقامی تشریفاتی داشتند و قدرت قرنهای پیشین را نداشتند. فیالواقع از زمان فتح بغداد به دست خاندان ایرانی "آل بویه"، ابهت خلفا ریخته شد. بوئیان به سلیقه خود خلیفه را عزل و نب میکردند. در دوره حکومت سلجوقیان تُرک نیز با وجودیکه احترام خلیفه بیشتر شد اما همچنان قدرت اصلی در اختیار سلاطین تُرک بود.